سانیار (امید مامان و بابا)

آینده

سلام مامانی آینده تو خیلی فکرم رو مشغول کرده تو یه دونه ای ما باید سعی کنیم که آیندت تامین باشه تا از به دنیا اومدنت تو این دنیا راضی باشی زندگی کردن سخت شده ولی نباید واسه تو هم سخت باشه من نمیزارم امید وارم خدا کمکمون کنه .
16 مرداد 1392

تولد مامان و بابا

سلام میدونی سانیار تولد مامان و بابا یه روز فاصله داره شنبه رفتیم واسه بابایی ادکلن خریدیم بوش خوبه عزیزم بعدش رفتیم مغازه بابا که دیدیم نیست اومدیم خونه زنگ زدیم خونه مشتری بود .یک مردادم تولد مامانی بود که بابایی برام یه شاخه گل خوشگل رز آبی خرید یاد پروین افتادم چقدر از رز آبی خوشش می اومد یادش بخیر . یه کیک خیلی خوشگلم گرفته بود خوشمزه بود شبم که طبق معمول دیر اومد با یه شلوار لی خوشگل اما گشاد بود ولی خوشگل بود دست گلش درد نکنه اینم از تولدمون این روز ها خیلی ذلم گرفته
3 مرداد 1392
1